عدالت در قرآن كريم قسمت چهارم
سوره انعام آيه 152
وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ
ترجمه فارسی
به مال يتيم نزديک مشويد مگر به نيکوترين وجهی که به صلاح او باشد تا، به سن بلوغ رسد و پيمانه و وزن را از روی عدل تمام کنيد ما به کسی جز به اندازه توانش تکليف نمی کنيم و هر گاه سخن گوييد عادلانه گوييد هر چند در باره خويشاوندان باشد و به عهد خدا وفا کنيد اينهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش می کند ، باشد که پند گيريد
ترجمه انگليسی
.And do not approach the property of the orphan except in the best manner until he attains his maturity; and give full measure and weight with justice-We do not impose on any soul a duty except to the extent of its ability; and when you speak, then be just though it be (against) a relative, and fulfill Allah's covenant; this He has enjoined you with that you may be mindful;
تفسیرآيه
در حقيقت آيه شريفه مي خواهد بفرمايد: مال يتيم را نگهداري و اصلاح كنيد تا وقتي كه خودش به حد رشد رسيده و بتواند از عهده اصلاح و حفظ آن برآيد. و اوفوا الكيل و الميزان بالقسط لا نكلف نفسا الا وسعها ايفاء به قسط عبارت است از عمل كردن به عدالت بدون اجحاف . و اينكه فرمود: ما هيچ كس را تكليف نمي كنيم مگر به آنچه كه در خور طاقت او است به منزله دفع توهمي است كه ممكن است بشود، گويا كسي مي پرسد: مگر در كيل و وزن ممكن است رعايت عدالت واقعي و حقيقي بشود؟ هرگز ممكن نيست ، و انسان در اينگونه امور هيچ چاره اي جز اين ندارد كه به تقريب و تخمين اكتفا كند، و خداي تعالي با جمله مورد بحث جوابش را داده مي فرمايد: ما هيچ كس را تكليف نمي كنيم مگر به چيزي كه در وسع طاقت او باشد. و نيز ممكن است بگوييم جمله لا نكلف نفسا الا وسعها تنها متعلق و مربوط به مساله كيل و وزن نيست ، بلكه مربوط به آن و به مساله نزديك شدن به مال يتيم هر دو است . و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربي ... براي اين اقربا را يادآور شد كه عاطفه قرابت و خويشاوندي از هر داعي ديگري بيشتر آدمي را به دفاع بيجا و جانبداري ناروا وامي دارد، و از همين جا مي توان فهميد كه مقصود از قول آن گفتاري است كه اگر انسان آنرا بگويد ممكن است نفعي عايد طرف بشود، و يا ضرري متوجه او بگردد. ذكر عدالت نيز دلالت بر اين دارد، چون معلوم مي شود قول مزبور مانند شهادت و قضاوت و امثال آن دو قسم است يكي ظلم و ديگري عدل . بنابراين ، معناي آيه اين مي شود كه : بايد مراقب گفتارهاي خود باشيد، و زبان خود را از حرفهايي كه براي ديگران نفع و يا ضرر دارد حفظ كنيد، و عاطفه قرابت و هر عاطفه ديگري شما را به جانبداري بيجا از احدي وادار نكند. و به تحريف گفته هاي ديگران و تجاوز از حق و شهادت بناحق يا قضاوت ناروا وادار نسازد، و خلاصه بناحق جانب آن كس را كه دوستش مي داريد رعايت ننموده و حق آن كسي را كه دوستش نمي داريد، باطل مسازيد. در مجمع البيان گفته است : آيه مورد بحث با همه كوتاهي و كمي حروفش مشتمل بر دستورات بليغي درباره اقارير، شهادتها، وصيتها، فتاوا، قضاوتها، احكام ، مذاهب و امر به معروف و نهي از منكر است و بعهد الله اوفوا... راغب در مفردات خود مي گويد: عهد به معناي حفظ و چيزي را در اين حال و آن حال مورد مراقبت قرار دادن است و اين معناي صحيحي است كه وي كرده ، و لذا كلمه مذكور هم بر دستورات و تكاليف شرعي اطلاق مي شود، و هم بر پيمان و ميثاق و بر نذر و سوگند. و ليكن در قرآن كريم اين لفظ بيشتر در دستورات الهي استعمال مي شود، مخصوصا در آيه مورد بحث كه به اسم پروردگار ( الله ) اضافه شده ، مورد بحث آيه هم مناسب با همين معنا است . البته ممكن هم هست بگوييم مقصود از عهد در اينجا پيمان و ميثاق است ، همچنانكه مي گوييم : من با خدا عهد بسته ام كه چنين و چنان كنم و در غير اينجا هم به اين معنا آمده ، مانند آيه و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا و بنابراين كه كلمه عهد به اين معنا باشد اضافه شدنش به اسم الله مثل اضافه شدن شهادت به آن اسم در آيه و لا نكتم شهاده الله براي اشاره به اين است كه طرف معامله خداي تعالي است