عدالت و قرآن قسمت بيست و ششم

سوره آل عمران آيه 18

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 

ترجمه فارسی

 الله حکم کرد و فرشتگان و دانشمندان نيز که هيچ خدايی بر پای دارنده عدل جز او نيست خدايی جز او نيست که پيروزمند و حکيم است

ترجمه انگليسي

Allah bears witness that there is no god but He, and (so do) the angels and those possessed of knowledge, maintaining His creation with justice; there is no god but He, the Mighty, the Wise.

تفسير آيه

شهد الله انه لا اله الا هو ، و الملائكه ، و اولوا العلم قائما بالقسط كلمه شهادت در اصل به معناي معاينه يعني به چشم خود ديدن ، و يا به گوش خود شنيدن ، و يا با ساير حواس خود حس كردن بوده است ، ولي در اداي شهادت نيز استعمال شده ، مثلا درباره كسي كه در محضر قاضي مي گويد ( من ديدم كه فلاني آن ديگري را زد ، و يا شنيدم كه چنين گفت ، و امثال اينها ) مي گويند در محضر قاضي شهادت داد ، و به تدريج در اثر كثرت استعمال در هر دو معنا ، مشترك در هر دو معنا شد ، به طوري كه اگر قرينه اي در كلام نباشد ، شنونده از گوينده مي پرسد : منظورت از شهادت ، تحمل آن است ، و يا اداي آن ، و اين بدان عنايت است كه هر دو يك غرض را ايفا مي كنند ، چون آن كسي كه شهادت را تحمل مي كند ، براي ادا تحمل مي كند. ساده تر بگويم : اگر ديده ها و شنيده هاي خود را حفظ مي كند ، براي اين حفظ مي كند كه حق و واقع در اثر نزاع ، يا اعمال قدرت ، و يا فراموشي و يا در خفا واقع شدن واقعه ، دچار بطلان نگردد ، پس به اين عنايت ، تحمل شهادت و اداي آن هر دو شهادت است ، يعني هر دو حق را حفظ و اقامه مي كنند ، و قسط و عدالت را به پا مي دارند. و از آنجائي كه آيات قبل ، يعني از جمله : ان الذين كفروا لن تغني عنهم ... تا جمله : و المستغفرين بالاسحار در مقام بيان اين نكته بود كه خداي سبحان شريك در عبادت ندارد ، و چيزي از او بي نياز نيست ، و آنچه را كه انسانها بي نياز كننده از خدايش مي پندارند ، و به همين خيال باطل به آن اعتماد مي كنند ، چيزي به جز گول زنك ، و وسيله زندگي دنيا ، و وسيله به دست آوردن مايه زندگي آخرت نيست ، و به جز از راه تقوا نمي توان زندگي دنيا را مايه حيات آخرت كرد ، به عبارت ديگر مي فرمود : اين نعمتهائي كه انسان تمايل به آن دارد و مشترك ميان مومن و كافر است ، در آخرت مختص به مومن است ، لذا در آيه مورد بحث اقامه شهادت كرد بر اينكه آنچه در اين آيات فرموده همه حق است ، و نبايد در آن ترديد كرد. و با اينكه شاهد خود خداي عز اسمه است ، شهادت داد بر اينكه او معبودي است كه جز او معبودي نيست ، و چون به غير او معبودي نيست ، پس احدي نيست كه جاي او را بگيرد ، و خلق را از او بي نياز كند ، نه مال ، نه فرزند ، و نه هيچ يك ، از زينتهاي ديگر دنيا ، و نه هيچ سببي از اسباب ، براي اينكه اگر يكي از اين نامبردگان چنين خاصيتي داشته باشد ، و بتواند ما را از خدا بي نياز سازد ، قهرا در مقابل خداي تعالي معبود ديگري خواهد بود ، و يا اگر خود ، معبودي نباشد قطعا به معبود ديگري تكيه خواهد داشت ، و آيه شريفه با جمله : لا اله الا هو اين معنا را نفي كرد. خداي تعالي در حالي اين شهادت را مي دهد كه در فعلش قائم به قسط ، و در خلقش حاكم به عدل است ، چون امر عالم را از راه خلقت اسباب قبل از مسببات و برقرار كردن روابط بين اين دو سلسله تدبير كرده ، و همه را در راه بازگشت به سوي خودش قرار داده ، تا با تلاش و تكامل و پشت سر هم به سويش برگردند و در مسير اين هدف نعمتهائي قرار داده ، تا انسان هم در مسيرش ، و هم در هدفش يعني در دنيايش و هم در آخرتش از آن نعمتها استفاده كند ، البته در دنيا براي آخرتش استفاده كند ، نه اينكه در دنيا بر آنها ركون و اعتماد نموده ، بر سر آن نعمتها از سير باز ايستد ، پس خدائي به اين معنا شهادت مي دهد كه خود شاهدي عادل است . يكي از لطائف اين آيه آن است كه ، عدالت خدا بر عدالت او و بر يگانگيش در الوهيت ، شهادت مي دهد و معنايش اين است كه عدالت او خودش بنفسه ثابت است ، و وحدانيت او را هم اثبات مي كند. توضيح اينكه : ما انسانها اگر عدالت را در شاهد ، معتبر مي دانيم براي اين است كه شاهد همواره ملازم بر صراط مستقيم و صراط فطرت باشد ، به دو سوي انحرافي افراط و تفريط منحرف نشود ، و فعل خود را كه همان شهادت است در غير موضع به كار نبرد ، و در نتيجه شهادتش خالي از دروغ و زور باشد ، پس ملازم صدق بودن ، و بر طبق فطرت راه پيمودن باعث عدالت آدمي مي شود ، پس خود نظام حاكم بر عالم و نظامي كه در بين اجزاي عالم است ، و همه فعل خدايند ، محض عدالت است . تكرار مي كنيم وقتي رفتار ما بر طبق نظام فطرت ، ما را عادل مي كند ، خود نظام كه همان فعل خدا است عين عدالت است ، و اگر احيانا به حوادثي بر مي خوريم كه خوش آيند ما نيست ، و يا بر خلاف ميل و طمع ما است ، و به دنبالش اعتراض سر داده ، در مورد آن حادثه مناقشه مي كنيم ، حقيقتش اين است كه ما در اعتراض و مناقشه خود چيزهايي مي گوئيم كه از عقل ما تراوش مي كند ، و يا غرائز ما متمايل به آن است ، و معلوم است كه حكم عقل ما ، و تمايل غرائز ما نيز از نظام عالم گرفته شده ، ولي وقتي به بحث مي پردازيم ، و به سبب حادثه پي مي بريم ، شبهه ما زائل مي شود ، و اگر نتوانيم به سبب حادثه پي ببريم ، حداقل به جهل خود پي مي بريم ، پس آنچه در دست ما است جهل به سبب است ، نه علم به نبود سبب ، پس نظام جهان هستي ( كه عين فعل خداي سبحان است ) ، عين عدالت است ( دقت فرمائيد ). و اگر در اين ميان معبودي باشد كه جاي خدا را پر كند ، و ما را در موردي از خدا بي نياز سازد ، قطعا نظام عالم نمي توانست عادل به طور مطلق باشد ، بلكه نظام هر اله بالنسبه به خودش ، و در دايره قضا و علمش عادل بود. و كوتاه سخن اينكه خداي سبحان كه شاهدي است عادل ، شهادت مي دهد بر اينكه معبودي جز او نيست ، اين شهادت را همانطور كه گفتيم با فعل خودش كه همان نظام عالم است ادا مي كند ، و به طوري كه از ظاهر آيه مورد بحث بر مي آيد با قول خودش هم ادا كرده ، و فرموده : شهد الله انه لا اله الا هو. پس آيه مورد بحث در مشتمل بودنش بر ، شهادت خدا بر يكتائي خود ، نظير آيه شريفه زير است ، كه مي فرمايد : لكن الله يشهد بما انزل اليك ، انزله بعلمه ، و الملائكه يشهدون ، و كفي بالله شهيدا.و اما اينكه در آيه مورد بحث فرموده : ملائكه هم شهادت مي دهند بر اينكه معبودي جز خدا نيست ، توجيهش اين است كه خداي تعالي در آيات مكي كه قبل از اين آيات نازل شده ، خبر داده به اينكه فرشتگان ، بندگان محترم خدايند ، و او را در آنچه دستور مي دهد نافرماني نمي كنند ، و هر چه مي كنند به امر او است او را تسبيح نموده و در تسبيح خود شهادت مي دهند به اينكه معبودي جز او نيست

عدالت و قرآن قسمت بيست و پنجم

سوره آل عمران آيه  21 

 إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ

ترجمه فارسی

کسانی را که به آيات خدا ايمان نمی آورند ، و پيامبران را به ناحق می کشند و مردمی را که از روی عدل فرمان می دهند می کشند ، به عذابی دردآور بشارت ده

ترجمه انگليسي

.Surely (as for) those who disbelieve in the communications of Allah and slay the prophets unjustly and slay those among men who enjoin justice, announce to them a painful chastisement.

تفسير آيه

 ان الذين يكفرون بايات الله ... كلام در اين آيه هر چند سياقي جديد و ابتدائي دارد و ليكن در عين حال خالي از اشاره ، و بلكه خالي از بيان تهديد آخر آيه قبلي نيست ، چون مضمونش با وضع اهل كتاب و مخصوصا يهوديان منطبق است . دو جمله يكفرون ، و يقتلون استمرار را مي رساند و دلالت دارد بر اينكه كفر به آيات خدا آنهم كفر بعد از بيان و به انگيزه بغي و نيز كشتن انبيا كه معلوم است كشتني است بدون حق و همچنين كشتن آنهائي كه به سوي عدل و قسط دعوت نموده ، از ظلم نهي مي كنند عادت هميشگي ايشان است همچنان كه تاريخ زندگي يهود از بدو پيدايش سرشار از اين جنايات است مي بينيم كه گروه بسياري از انبيا و عابدان بني اسرائيل كه ايشان را امر به معروف و نهي از منكر مي كردند به دست خود آنان كشته شدند و همچنين نصارا كه آنها هم كم و بيش اين راه را رفتند. و جمله : فبشرهم بعذاب اليم تصريح به شمول غضب الهي و تهديد به نزول عذاب است ، و منظور از آن تنها عذاب آخرت نيست ، به دليل اينكه دنبالش مي فرمايد : اولئك الذين حبطت اعمالهم في الدنيا و الاخره ... پس در آيه مورد بحث ، هم به عذاب آخرت تهديد شده اند و هم به عذاب دنيا ، عذاب آخرتشان عذاب آتش ، و دنيائيشان كشته شدن و آواره گشتن و از بين رفتن اموال و جانهايشان بود ، و نيز عذاب ديگرشان اين بود كه خدا دشمني را در بين آنان تا روز قيامت قرار داد ، كه خداي تعالي در كتاب عزيزش همه اينها را ذكر كرده . و اينكه فرمود : اولئك الذين حبطت اعمالهم في الدنيا و الاخره ، و ما لهم من ناصرين دو نكته را افاده مي كند : اول اينكه : اگر انسان كسي را به جرم اينكه امر به معروف و نهي از منكر مي كند به قتل برساند اعمال نيكش همه حبط و بي اجر مي شود. دوم اينكه : در روز قيامت مشمول شفاعت نمي گردد. الم تر الي الذين اوتوا نصيبا من الكتاب ... اين آيه شريفه مي خواهد بفرمايد : اهل كتاب از بغي و ايجاد اختلاف در دين دست بر نمي دارند ، براي اينكه هر وقت به ايشان پيشنهاد مي شود كه تسليم حكم كتاب خدا شوند ، پشت مي كنند و زير بار نمي روند و اين نيست مگر به خاطر اينكه به اين گفتار خود مغرور شده اند ، كه مي گفتند : لن تمسنا النار ، و خلاصه به چيزي مغرور شدند كه هيچ سندي بر آن ندارند ، و آنرا به خدا افترا مي بندند. و مراد از كساني كه نصيبي از كتاب دارند همان اهل كتابند ، و اگر نفرمود : الذين اوتوا الكتاب ... و به جاي آن فرمود : اوتوا نصيبا من الكتاب ، براي اين بود كه بفهماند آن مقدار اطلاعي كه از كتاب دارند همه معارف كتاب نيست . بلكه مقداري از آن است و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس ، آنگاه فرمود : اي ابا عبيده ! بني اسرائيل در يك ساعت چهل و سه پيامبر را كشتند ، عابدان بني اسرائيل كه اين را ديدند صد و دوازده نفر از آنان قيام نموده ، كشندگان انبيا را امر به معروف و نهي از منكر كردند ، و بني اسرائيل همه آنانرا تا آخر روز به قتل رساندند ، و آيه نامبرده راجع به اين واقعه است . مولف : اين معنا در الدر المنثور هم از ابن جرير ، و ابن ابي حاتم از ابي عبيده ، روايت شده است  و در الدر المنثور كه ابن اسحاق ، و ابن جرير ، و ابن منذر ، و ابن ابي حاتم ، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم ) در بيت المدراس  بر جماعتي از يهود درآمد ، و ايشان را به سوي خدا دعوت فرمود : نعمان بن عمرو ، و حرث بن زيد ، پرسيدند اي محمد تو چه ديني داري ؟ فرمود ملت و كيش ابراهيم ، كه دين او دين من است ، گفتند ابراهيم هم كه يهودي بود ، فرمود : تورات خود شما بين ما و شما حاكم باشد ، تورات را بياوريد و ببينيد آيا ابراهيم را يهودي مي داند ؟ يهوديان از آوردن تورات امتناع ورزيدند ، در اينجا بود كه آيه شريفه : الم تر الي الذين اوتوا نصيبا من الكتاب ، يدعون الي كتاب الله ، ليحكم بينهم ... و غرهم في دينهم ما كانوا يفترون نازل گرديد مولف : بعضي از محدثين روايت كرده اند كه آيه نامبرده در داستان رجم نازل شده كه ان شاء الله ذكر اين داستان در تفسير آيه : يا اهل الكتاب قد جائكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب خواهد آمد ، و هر دو روايت خبر واحدند ، كه قوت و اعتباري را كه بايد داشته باشند ، ندارند

عدالت و قرآن قسمت بيست و چهارم

سوره نساء آيه  127 

 وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاء قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاء الَّلاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَن تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا

ترجمه فارسی

از تو در باره زنان فتوی می خواهند ، بگو : خدا در باره آنان به آنچه دراين کتاب بر شما خوانده می شود ، فتوی داده است اين فتوی در باب آنها و زنان پدر مرده ای است که حق مقررشان را نمی پردازيد و می خواهيد ايشان را به نکاح خود در آوريد و نيز در باب کودکان ناتوان است و بايدکه در باره يتيمان به عدالت رفتار کنيد ، و هر کار نيکی که انجام می دهيد خدا به آن آگاه است

ترجمه انگليسي

And they ask you a decision about women. Say Allah makes known to you His decision concerning them, and that which is recited to you in the Book concerning female orphans whom you do not give what is appointed for them while you desire to marry them, and concerning the weak among children, and that you should deal towards orphans with equity; and whatever good you do, Allah surely knows it.

 تفسير آيه

در تفسير در المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر از سعيد بن جبير روايت كرده اند كه گفت : در جاهليت رسم بر اين بود كه از بازماندگان ميت كسي ارث نمي برد مگر مردي كه به حد بلوغ رسيده باشد و بتواند مال ميت را سرپرستي نموده ، در آن عمل كند ( بطوري كه از بهره آن ، عائله ميت اداره شود ) و اما اطفال و همسر ميت هيچ ارثي نمي بردند، اين رسم در اسلام هم ادامه يافت تا آنكه آيات سوره نساء كه مربوط به مواريث است نازل شد و اين بر مردم گران آمد، گفتند: آخر بچه صغير كه نمي تواند و نمي داند در مال دخل و تصرفي كند چرا ارث ببرد و همسر ميت نيز همينطور، آيا اينها كه هيچ كاري از آنان ساخته نيست با مردي كه همه امور اموال ميت را اداره مي كند فرق ندارند؟ و در اين انتظار بودند كه حادثه اي آسماني رخ دهد يعني آيهاي ديگر نازل شود و حكم مزبور را نسخ كند ولي وقتي ديدند خبري نشد با خود گفتند: اگر اين قانون بماند چاره چيست ؟ چاره اي جز اين نيست كه آن را بپذيريم ، آنگاه گفتند: خوب است از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم ) بپرسيم ، در پاسخشان آيه زير نازل شد: و يستفتونك في النساء قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلي عليكم في الكتاب يعني در اول همين سوره في يتامي النساء اللاتي لا توتونهن ما كتب لهن و ترغبون ان تنكحوهن ( تا آخر حديث ). و در همان كتاب آمده كه : عبد بن حميد و ابن جرير از ابراهيم روايت كرده اند كه در ذيل آيه مورد بحث گفته است : اگر وارث ميت دختري زشت صورت بود هيچ چيزي از ميراث را به او نمي دادند و حتي از ازدواج كردنش جلو گيري مي نمودند تا بميرد و اموالش را ارث ببرند و به همين جهت بود كه خداي تعالي اين آيه را نازل كرد مولف : اين معاني به طرق بسياري ديگر نقل شده ، هم از طرق شيعه و هم از طرق اهل سنت كه بعضي از آن روايات در اوائل سوره گذشت . و در مجمع در ذيل آيه : لا توتونهن ما كتب لهن جمله را معنا كرده به ما كتب لهن من الميراث يعني آنچه از ميراث كه خداوند براي آنان نوشته است آنگاه فرموده : اين تفسير از امام ابي جعفر (عليه السلام ) روايت شده  و در تفسير قمي در ذيل آيه : و ان امراه خافت من بعلها نشوزا... گفته : اين آيه درباره دختر محمد بن مسلمه نازل شد كه او همسر رافع بن خديج بود و داشت پا به سن مي گذاشت ، و رافع بن خديج زن جواني سر او گرفت و اتفاقا در نظر او از دختر محمد بن مسلمه زيباتر هم بود ، لا جرم دختر محمد بن مسلمه به همسرش رافع گفت : من هيچ شكي ندارم كه تو از من دلسرد و رويگردان شده اي و همسر جوانت را بر من ترجيح مي دهي ، آيا جز اين است ؟ رافع گفت : همينطور است و علتش اين است كه او جوانتر و در نظر من زيباتر از تو است ، حال اگر مايل باشي قرار مي گذاريم كه من دو روز و يا سه روز سهم او باشم و يك روز سهم تو، دختر محمد بن مسلمه حاضر به اين تقسيم نشد، رافع به ناچار او را طلاق داد و بعدها يك بار ديگر او را طلاق گفت ، براي نوبت سوم كه مي خواست او را به خانه برگرداند دختر قبول نكرد و گفت : به شرطي بار ديگر همسرت مي شوم كه سهم مرا به كسي ندهي و خلاصه به فرموده آيه شريفه كه مي فرمايد: و احضرت الانفس الشح ، شح و بخل او گل كرد تا آنجا كه رافع او را راضي كرد و طبق دلخواه او مصالحه كرد و خداي تعالي در اين خصوص فرمود: و لا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خير. بعد از آنكه آن زن راضي شد و در خانه شوهر قرار گرفت ، رافع نتوانست بين او و همسر جديد و جوانش به عدالت رفتار كند، اينجا بود كه آيه : و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ، فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقه و بطور خلاصه فرمود: عدالت بطور حقيقي واجب نيست ، چون مقدور شما نيست ، هر قدر هم كه در رعايت آن حرص بورزيد بلكه اين مقدار واجب است كه حقوق همسري هر دو را اداء كنيد و چنان نباشد كه يكي را بلا تكليف و پا در هوا بگذاريد كه نه بيوه باشد و نه شوهر دار و اين سنت در همه مواردي كه مشابه مورد آيه باشد جاري است ، اگر زن خواست به همسري خود ادامه دهد و بر آنچه شوهرش با او مصالحه كرد رضايت داد، نه اشكالي متوجه شوهرش مي شود و نه متوجه او، و اگر نخواست به آن كيفيت به همسري خود ادامه دهد شوهرش طلاقش مي دهد و يا بين او و همسر ديگرش مساوات برقرار مي كند، غير از انتخاب يكي از اين دو راه ، راه ديگري ندارد

عدالت و قرآن قسمت بيست و دوم

سوره نساء آيه ۳

 وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ

ترجمه فارسي

اگر شما را بيم آن است که در کار يتيمان عدالت نورزيد ، از زنان هر چه شما را پسند افتد ، دو دو و سه سه و چهار چهار به نکاح در آوريد و اگربيم آن داريد که به عدالت رفتار نکنيد تنها يک زن بگيريد يا هر چه مالک آن شويد اين راهی بهتر است تا مرتکب ستم نگرديد

ترجمه انگليسی

.And if you fear that you cannot act equitably towards orphans, then marry such women as seem good to you, two and three and four; but if you fear that you will not do justice (between them) , then (marry) only one or what your right hands possess; this is more proper, that you may not deviate from the right course

و ان خفتم ان لا تقسطوا في اليتامي فانكحوا ما طاب لكم من النسا در مطالب گذشته به اين نكته اشاره شد كه در جاهليت عرب به خاطر اينكه هيچگاه جنگ و خونريزي و غارت و شبيخون و ترور قطع نمي شد و هميشه ادامه داشت ، يتيم زياد مي شد، بزرگان و اقوياي عرب دختران پدر مرده را با هر چه كه داشتند مي گرفتند و اموال آنها را با اموال خود مخلوط نموده و مي خوردند و در اين عمل نه تنها رعايت عدالت را نمي كردند بلكه گاه مي شد كه بعد از تمام شدن اموالشان خود آنان را طلاق مي دادند و گرسنه و برهنه رهاشان مي كردند در حالي كه آن يتيمها نه خانه اي داشتند كه در آن سكني گزينند و نه رزقي كه از آن ارتزاق نمايند و نه همسري كه از عرض آنان حمايت كند، و نه كسي كه رغبت به ازدواج با آنان نمايد تا بدين وسيله مخارجشان را تكفل كند. اينجا است كه قرآن كريم با شديدترين لحن از اين عادت زشت و خبيث و از اين ظلم فاحش نهي فرمود و در خصوص ظلم به ايتام و خوردن مال آنان نهي خود را شديدتر كرد، و نهي از خوردن اموال آنان را در آياتي ديگر تشديد و تاكيد نمود از آن جمله است اين آيات كه : ان الذين ياكلون اموال اليتامي ظلما انما ياكلون في بطونهم نارا و سيصلون سعيرا، و نيز فرموده : و آتوا اليتامي اموالهم و لا تتبدلوا الخبيث بالطيب ، و لا تاكلوا اموالهم الي اموالكم انه كان حوبا كبيرا. نتيجه اين تشديد آن شد كه بطوري كه گفته شده مسلمانان سخت در انديشه شوند و از عواقب وخيم تصرف در اموال ايتام سخت بترسند و ايتام را از خانه هاي خود بيرون كنند تا مبتلا به خوردن اموالشان نگردند و در رعايت حق آنان دچار كوتاهي نشوند و اگر هم كسي حاضر شود يتيمي را نزد خود نگه بدارد سهم آب و نان او را جدا كند، بطوري كه اگر از غذاي يتيم چيزي زياد آمد از ترس خداي تعالي نزديك آن نمي شدند تا فاسد مي شد، در نتيجه از هر جهت به زحمت افتادند و شكايت نزد رسول (صلي الله عليه و آله و سلم ) برده و چاره خواستند كه اين آيه نازل شد: و يسئلونك عن اليتامي قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخوانكم و الله يعلم المفسد من المصلح و لو شاء الله لاعنتكم ان الله عزيز حكيم ، و در اين آيه اجازه داد كه يتيمها را نزد خود جاي دهند و از ايشان نگهداري نموده و به وضع زندگيشان برسند و با آنان مخالطت و آميزش كنند، چون يتيمان برادران ايشانند. با اين دستور گشايشي در كار مردم پديد آورده ، رفع دلواپسي از ايشان نمود.

عدالت و قرآن قسمت بيست و سوم

سوره مائدة آيه42 

 سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ

ترجمه فارسي

گوش نهادگان بر دروغند ، خورندگان حرامند پس اگر نزد تو آمدند ميانشان ، حکم کن يا از ايشان رويگردان شو ، و اگر رويگردان شوی هيچ به تو زيانی نرسانند و اگر ميانشان حکم کنی به عدالت حکم کن که خدا عدالت پيشگان را دوست دارد

ترجمه انگليسي

(They are) listeners of a lie, devourers of what is forbidden; therefore if they come to you, judge between them or turn aside from them, and if you turn aside from them, they shall not harm you in any way; and if you judge, judge between them with equity; surely Allah loves those who judge equitably

تفسير آيه

فان جاوك فاحكم بينهم او اعرض عنهم ... در اين جمله رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم ) را مخير مي كند بين اينكه در آنان البته اگر آن جناب را حكم قرار دادند - حكم كند و يا از آنان اعراض نمايد و معلوم است كه انتخاب يكي از اين دو طرف از آن جناب صادر نمي شود مگر به خاطر مصلحتي كه آن جناب را وادار به آن سازد. در نتيجه خداي تعالي امر را ارجاع به نظر و راي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم ) نموده است . خداي تعالي سپس اين تخيير را بيان كرده به اينكه اگر از آنان اعراض كني و حكمي نكني هيچ ضرري براي تو ندارد و نيز سفارش فرموده كه اگر خواستي حكم كني جز به قسط و عدل حكم نكني ، در نتيجه برگشت مضمون سر انجام به اين مي شود كه خداي سبحان راضي نمي شود كه غير حكم او را جاري كند يا بايد حكم او را جاري كند و يا اصلا در كارشان مداخله نكند تا اگر حكمي ديگر در بين آنان جاري شد به دست آن حضرت جاري نشده باشد

عدالت و قرآن قسمت بيست و يكم

سوره حجرات آيه  9 

 وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ

ترجمه فارسی

و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند ، ميانشان آشتی ، افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد ، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد پس اگر بازگشت ، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که خدا عادلان را دوست دارد

ترجمه انگليسی

And if two parties of the believers quarrel, make peace between them; but if one of them acts wrongfully towards the other, fight that which acts wrongfully until it returns to Allah's command; then if it returns, make peace between them with justice and act equitably; surely Allah loves those who act equitably

تفسير آيه

 و اقسطوا ان الله يحب المقسطين - كلمه اقساط - به كسره همزه - به معناي آن است كه به هر يك ، آن حقي را كه مستحق است و آن سهمي را كه دارد بدهي . پس عطف اين جمله به جمله اصلحوا بينهما بالعدل ، از قبيل عطف مطلق بر مقيد به منظور تاكيد است . و جمله ان الله يحب المقسطين ، هم علت دستور به اصلاح و عدالت را تعليل مي كند، و هم آن تاكيدي را كه گفتيم از عطف دو جمله به يكديگر استفاده مي شود، براي بار دوم تاكيد مي نمايد، گويا فرموده : بين آن دو طائفه به عدالت اصلاح كنيد، باز هم مي گويم ، دائما عدالت كنيد، و در همه امور عدالت را رعايت نماييد، براي اينكه خداوند عدالت گستران را به خاطر عدالتشان دوست دارد. انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويكم اين جمله هر چند مطلب جديدي را بيان مي كند، ليكن باز مطالب قبلي را تاكيد مي نمايد، و اگر ارتباط بين مومنين را منحصر كرد در ارتباط اخوت ، براي اين بود كه مقدمه و زمينه چيني باشد براي تعليلي كه براي حكم صلح مي آورد، و مي فرمايد پس بين دو برادر خود اصلاح كنيد، و در نتيجه بفهماند اين دو طائفه اي كه شمشير به روي يكديگر كشيدند، به خاطر وجود اخوت در بين آن دو، واجب است كه صلح در بينشان برقرار گردد، و اصلاحگران هم به خاطر اينكه برادران آن دو طائفه هستند، واجب است صلح را در هر دو طائفه برقرار نموده ، هر دو را از نعمت صلح برخوردار سازند - نه اينكه به طرف يك طائفه متمايل شوند. و اين كه در جمله مورد بحث فرمود: فاصلحوا بين اخويكم با اينكه مي توانست بفرمايد فاصلحوا بين الاخوين ، براي اين بود كه در كوتاهترين عبارت ، لطيفترين بيان را كرده باشد، چون جمله مورد بحث دو چيز را مي فهماند: يكي اينكه دو طائفه اي كه با هم جنگ مي كنند برادر يكديگرند، و بايد صلح بين آن دو برقرار شود، دوم اينكه ساير مسلمانان هم برادر هر دو طرف جنگ هستند، و آنان بايد رعايت برادري و اصلاح را در بين هر دو طائفه بنمايند. و اتقوا الله لعلكم ترحمون - و از خدا بترسيد شايد مشمول رحمت خدا گرديد. اين جمله هر سه طائفه ، يعني دو طائفه مقاتل ، و طائفه اصلاحگر را موعظه و نصيحت مي كند.

عدالت و قرآن قسمت بيستم

سوره شورى آيه  15

 فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ 

ترجمه فارسی

 برای آن دعوت کن و چنان که فرمان يافته ای پايداری ورز و از پی خواهشهايشان مرو و بگو : به کتابی که خدا نازل کرده است ايمان دارم و به من فرمان داده اند که در ميان شما به عدالت رفتار کنم خدای يکتا پروردگار ماو پروردگار شماست اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما ميان ماو شما هيچ محاجه ای نيست خدا ما را در يک جا گرد می آورد و سرانجام به سوی اوست

ترجمه انگليسی

To this then go on inviting, and go on steadfastly on the right way as you are commanded, and do not follow their low desires, and say: I believe in what Allah has revealed of the Book, and I am commanded to do justice between you: Allah is our Lord and your Lord; we shall have our deeds and you shall have your deeds; no plea need there be (now) between us and you: Allah will gather us together, and to Him is the return.

 تفسير آيه

و امرت لاعدل بينكم - بعضي از مفسرين گفته اند: لام در جمله لاعدل لام زائد است كه تنها خاصيت تاكيد را دارد، نظير لام در لنسلم در جمله و امرنا لنسلم لرب العالمين / و معناي جمله مورد بحث اين است كه : و من مامور شده ام بين شما عدالت بر قرار كنم ، يعني همه را به يك چشم ببينم ، قوي را بر ضعيف و غني را بر فقير و كبير را بر صغير مقدم ندارم ، و سفيد را بر سياه و عرب را بر غير عرب و هاشمي را و يا قريشي را بر غير آنان برتري ندهم / پس در حقيقت دعوت متوجه به عموم مردم است و مردم همگي در برابر آن مساويند/ پس جمله امنت بما انزل الله من كتاب مساوي دانستن همه كتابهاي نازله است از حيث اينكه بايد همه ايمان آورند/ و جمله و امرت لاعدل بينكم مساوي دانستن همه مردم است از حيث اينكه همه را بايد دعوت كرد، تا متوجه شرعي كه نازل شده بشوند/ بعضي ديگر او مفسرين گفته اند: لام در جمله لاعدل بينكم لام تعليل است و معناي آن اين است : اين كه من مامور شده ام بدانچه مامور شده ام بدين جهت بوده كه بين شما عدالت بر قرار كنم / و نيز درباره عدالت بعضي گفته اند: مراد از آن ، عدالت در داوري است / بعضي ديگر گفته اند: عدالت در حكم است / و بعضي ديگر معناي ديگري كرده اند، ليكن همه اين معاني از سياق آيه به دور است ، و سياق با آن نمي سازد

عدالت و قرآن قسمت نوزدهم

 سوره الانفطار آيه 7 

 الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ 

ترجمه فارسی

 آن که تو را بيافريد و اعضايت تمام کرد و اعتدالت بخشيد

ترجمه انگليسی

.Who created you, then made you complete, then made you symmetrical?

 تفسير آيه

الذي خلقك فسويك فعدلك - اين جمله ربوبيت توام با كرم خدا را بيان مي كند ، و مي فرمايد : يكي از موارد تدبير او اين است كه : انسان را با همه اجزاي وجودش خلق كرد ، و سپس به تسويه اش پرداخته ، هر عضو او را در جاي مناسبش كه حكمت اقتضاي آن را دارد، قرار داد، و سپس به عدل بندي او پرداخته ، بعضي از اعضا و قوايش را با بعضي ديگر معادل قرار داد ، و بين آنها توازن و تعادل برقرار كرد ، كه مي بينيم هيچ عضوي از اعضاي او از معادلش قوي تر و سنگين تر نيست ، در نتيجه اگر يكي از اعضايش نتوانست كار او را انجام دهد عضوي ديگر برايش قرار داده تا آن كار را انجام دهد، مثلا خوردن كه با لقمه انجام مي شود كار دهان است ، و چون دهان خودش نمي تواند لقمه را پاره و خرد كند اين كار را با دندانهايي مختلف انجام مي دهد ، و چون نيازمند است لقمه را زير دندانها بدهد ، و از اين سو به آن سو ببرد ، خداي تعالي اين كار را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمه به آن سو ببرد ، خداي تعالي اين كا را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمه احتياج به آلتي داشت كه لقمه را گرفته در آن قرار دهد ، اين كار را به عهده دست ها نهاد ، دست هم احتياج به كف و كف دست هم احتياج به انگشتان - با آن منافع مختلفش - داشت ، و انگشتان هم احتياج به بند داشت و از سوي ديگر دست هم بخاطر اينكه همه جا دراز نمي شود ، احتياج داشت كه از جايي به جايي ديگر منتقل شود ، و لذا خدا براي آدمي پا قرار داد ، و روي همين حساب معادله را در اعمال ساير اعضاء و قوا كه هزاران هزار و بلكه از حد شمار بيرون است برقرار ساخت ، و همه اينها مظاهري از تدبير خداي تعالي است ، او است كه اين نعمت ها را افاضه مي فرمايد ، بدون اينكه منفعتي براي خود خواسته باشد ، و بدون اينكه ناسپاسي انسانها مانع افاضه او شود ، آري افاضه او از كريمي او است

عدالت و قرآن قسمت هيجدهم

سوره النحل آيه  76 

 وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

ترجمه فارسی

و خدا مثل دو مرد را بيان می کند که يکی لال است و توان هيچ چيز ندارد وبار دوش مولای خود است ، هر جا که او را بفرستد هيچ فايده ای حاصل نمی کند آيا اين مرد با آن کس که مردم را به عدل فرمان می دهد و خود بر راه راست می رود برابر است ?

ترجمه انگليسي

.And Allah sets forth a parable of two men; one of them is dumb, not able to do anything, and he is a burden to his master; wherever he sends him, he brings no good; can he be held equal with him who enjoins what is just, and he (himself) is on the right path

تفسير آيه

جمله هل يستوي هو و من يامر بالعدل و هو علي صراط مستقيم اشاره است به وصف شخص مفروض دومي ، و پرسش از اينكه آيا اين دو نفر اگر با هم مقايسه شوند مساويند يا نه ؟ آري از اوصاف مرد دومي وصفي را ذكر كرد كه آخرين درجه كمال است كه يك فرد غير ابكم ممكن است به آن درجه برسد ، هم خود را بدان بيارايد و هم ديگران را از آن بر خوردار كند ، و آن عبارت است از عدالت كه معنايش التزام حد وسط و از آن منحرف نشدن است ، زيرا كسي حقيقتا امر به عدل مي كند و مي تواند بكند كه خودش عادل بوده باشد و صلاح و سداد در دلش جاي گرفته باشد ، آنگاه از دلش به ظاهر بدن و اعمال بدنيش سرايت نموده گفتار و كردارش بر ميزان عدل استوار شود ، بعد از آنكه خود در دل و در عمل عادل شد دوست بدارد كه ديگران را هم از اين خصلت برخوردار نمايد آنان را امر به عدل كند / و از آنچه گفته شد به دست آمد كه مقصود از عدالت ، آنطور كه عرف از آن مي فهمد يعني عدالت ، در رعيت و زير دست نيست ، بلكه مقصود مطلق اجتناب از افراط و تفريط است ، هر چند در اعمال شخصي / خداي سبحان سپس شخص دوم فرضي را چنين توصيف نموده كه : و هو علي صراط مستقيم = و او همواره بر صراط مستقيم است و صراط مستقيم راه روشني است كه رهرو خود را به سوي هدفش هدايت مي كند بدون اينكه دچار انحراف و اعوجاجش سازد ، و انساني كه در مسير زندگيش بر صراط مستقيم باشد در اعمالش بر طبق فطرت انساني مشي مي كند بدون اينكه يك عملش با عمل ديگرش مناقض باشد و يا از چيزي كه خود ، آن را حق مي داند تخلف بورزد / و كوتاه سخن اينكه : چنين انساني نه تخلفي در عمل دارد و نه اختلافي / و توصيف اين شخص بعد از يامر بالعدل به اينكه بر صراط مستقيم است اين معنا را افاده مي كند كه : اولا : مقصود از امر به عدل اين نيست كه مردم را بدان امر كند و خودش را فراموش نمايد ، بلكه خودش قبل از امر به مردم در احوال و اعمالش مستقيم است ، و جز عدالت از او چيزي بروز نمي كند / و ثانيا : امر به عدلش بدعت خودش و بدون اصل و اساسي نيست ، بلكه خودش بر اصل و اساسي سير مي كند كه دوست دارد مردم را نيز به پيروي از آن اصل وادار نمايد ، آري مردم را دعوت مي نمايد تا از انحراف به چپ و راست و افراط و تفريط از آن اصل اجتناب كنند / و اما سؤال از اينكه : آيا او و كسي كه امر به عدل مي كند برابر است /// ؟ سؤالي است كه جز نفي ، جواب ندارد ، چون هيچ كس شك ندارد در اينكه شخص دوم برتر از شخص اول است / و با همين بيان ثابت مي شود كه آنچه كه غير خدا ولي خود و معبود خود گرفته اند قدرت و توانايي راهنمايي خويش را ندارند ، تا چه رسد به اينكه غير خود را هدايت كنند ، و خداي تعالي كه خود بر صراط مستقيم است و خلق خود را هم از راه ارسال رسل و تشريع شرايع به آن راه هدايت مي كند با اين اصنام و اوثان كه سنگ و چوبي بيش نيستند برابر نيست / از اينجا معلوم مي شود كه مثالي كه در آيه زده شده از نظر معنا نظير آيه افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون  مي باشد . پس خداي سبحان در صفات و افعالش بر صراط مستقيم است ، و از استقامت صراط او يكي اين است كه براي موجوداتي كه خلق كرده غايتي معلوم كند كه بسوي آن غايت متوجه گردند ، و خلقتش باطل و عبث نباشد ، همچنانكه خودش فرمود : و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا و نيز هر يك را به سوي غايت و هدفش راهنمايي كند ، همان هدفي كه مخصوص او است و به آن منظور خلقش كرده همچنانكه خودش فرمود : الذي اعطي كل شي ء خلقه ثم هدي  پس انسان را هم بسوي راهي ميانه و وسط هدايت نموده است ، همان راهي كه درباره اش فرمود : و علي الله قصد السبيل ) و نيز فرمود : انا هديناه السبيل / اين اصل حجت و دليل بر نبوت و تشريع بود كه مفصل آن در ابحاث نبوت در جلد دوم و در قصص حضرت نوح در جلد دهم اين كتاب گذشت / پس حاصل كلام اين شد كه : غرض از مثلي كه در آيه زده شده اقامه حجت بر توحيد و اشاره به مساله نبوت و تشريع است

عدالت و قرآن قسمت هفدهم

سوره النحل آيه  90

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ 

ترجمه فارسی

 خدا به عدل و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان می دهد و از فحشا و، زشتکاری و ستم نهی می کند شما را پند می دهد ، باشد که پذيرای پند شويد

ترجمه انگليسي

Surely Allah enjoins the doing of justice and the doing of good (to others) and the giving to the kindred, and He forbids indecency and evil and rebellion; He admonishes you that you may be mindful

تفسير آيه

اين آيات برخي از احكام را كه با اسلام قبل از هجرت سازگار است و مايه اصلاح حال عمومي اجتماع است مانند نهي از فحشاء و منكر و ستم و آنچه ملحق به آن است مانند امر به سركشي از خويشاوندان و نهي از شكستن عهد و سوگند ذكر مي كند ، و نيز مطالب ديگري را ياد آوري مي كند كه مناسب اينها باشد و آن را اثبات كند / ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي / خداي سبحان ابتداء آن احكام سه گانه را كه مهم ترين حكمي هستند كه اساس اجتماع بشري با آن استوار است ، و از نظر اهميت به ترتيب يكي پس از ديگري قرار دارند ذكر فرموده است ، زيرا از نظر اسلام مهم ترين هدفي كه در تعاليمش دنبال شده صلاح مجتمع و اصلاح عموم است ، چون هر چند انسانها فرد فردند ، و هر فردي براي خود شخصيتي و خير و شري دارد ، و ليكن از نظر طبيعتي كه همه انسانها دارند يعني طبيعت مدنيت ، سعادت هر شخصي مبني بر صلاح و اصلاح ظرف اجتماعي است كه در آن زندگي مي كند ، بطوري كه در ظرف اجتماع فاسد كه از هر سو فساد آن را محاصره كرده باشد رستگاري يك فرد و صالح شدن او بسيار دشوار است ، ( و يا به تعبير ديگر عادتا محال است ) / بهمين جهت اسلام در اصلاح اجتماع اهتمامي ورزيده كه هيچ نظام غير اسلامي به پاي آن نمي رسد ، منتها درجه جد و جهد را در جعل دستورات و تعاليم ديني حتي در عبادات از نماز و حج و روزه مبذول داشته ، تا انسانها را ، هم در ذات خود و هم در ظرف اجتماع صالح سازد / در جمله ان الله يامر بالعدل دستور به عدل و داد مي دهد ، و عدل مقابل ظلم است ، راغب در مفردات مي گويد : عدالت و معادله لفظي است كه معناي مساوات را اقتضاء مي كند ، و به اعتبار اضافه و نسبت ، استعمال مي شود ، و عدل - به فتحه عين - ، و عدل - به كسره عين - از نظر معنا نزديك به هم هستند ، چيزي كه هست عدل - به فتحه عين - در جايي استعمال مي شود كه با بصر و حس ديده مي شود ، مانند عدل شدن اين كفه ترازو با آن كفه اش يا اين لنگه بار با آن لنگه اش ، يا اين عدد از گردو با آن عددش ، يا اين مقدار گندم با مقداري ديگر از آن ، پس بنابراين مي توان گفت عدل به معناي تقسيط و تقسيم بطور مساوي است / سپس اضافه كرده كه عدل دو قسم است : يكي مطلق كه عقل اقتضاي حسن آن را دارد ، و در هيچ زمان و عصري منسوخ نمي شود و بهيچ وجه اعتداء و ظلم شمرده نمي شود ، مانند احسان به هر كس كه به تو احسان كرده ، و آزار نكردن كسي را كه او از آزار تو خودداري نموده / دوم عدلي كه عقل ، عدالت بودن آن را تشخيص نداده بلكه بوسيله شرع شناخته مي شود ، مانند قصاص و ارش و ديه و جنايت ، و اصل مال مرتد ، كه اين قسم از عدالت قابل نسخ هست ، و در بعضي از زمانها منسوخ مي شود ، و بهمين جهت قرآن كريم همين عدالت را اعتداء و سيئه خوانده ، يكجا فرموده : فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه = پس هر كس به شما تجاوز كرد شما ( هم ) به او تجاوز كنيد و جاي ديگر فرموده : و جزاء سيئه سيئه مثلها = جزاي بدي ، بدي ديگري است مثل آن / و اين نحو از عدالت همان است كه در آيه ان الله يامر بالعدل و الاحسان منظور است ، چون عدل به معناي مساوات در تلافي است ، اگر خير است خير ، و اگر شر است شر ، و احسان به معناي اين است كه خيري را با خيري بيشتر از آن تلافي كني ، و شري را به شري كمتر از آن جواب گوئي در الدرالمنثور كه احمد از عثمان بن ابي العاص روايت كرده كه گفت : من نزد رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) نشسته بودم كه ديدم چشمهاي خود را خيره نموده فرمود : جبرئيل مرا دستور داد تا اين آيه را در اينجاي از سوره بگذارم : ان الله يامر بالعدل و الاحسان /// تذكرون /  مؤلف : اين روايت را از ابن عباس از عثمان بن مظغون نيز نقل كرده است / و در مجمع البيان گفته كه روايتي رسيده كه عثمان بن مظغون گفت : از بس كه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) اسلام را بر من عرضه كرد از روي دربايستي اسلام آوردم و اسلام در قلبم جاي نگرفته بود ، تا آنكه روزي نزدش نشسته بودم و او سرگرم تفكر و دقت بود ، ناگهان چشمها را به آسمان خيره نمود بطوري كه گوئي چيزي مي پرسد ، بعد از آنكه آنحال تمام شد ، از حالش پرسيدم فرمود : بلي ، موقعي كه داشتم با تو حرف مي زدم جبرئيل را در هوا ديدم كه نزدم مي آيد ، پس از لحظه اي نزدم آمد و اين آيه را نازل كرد : ان الله يامر بالعدل و الاحسان ، آنگاه آيه را تا به آخر بر من تلاوت كردند ، در نتيجه اسلام در قلبم جاي گرفت / آنگاه نزد عمويش ابو طالب رفته و جريان را برايش تعريف كردم ، او گفت : اي آل قريش ؟ محمد را پيروي كنيد تا ارشاد شويد ، زيرا او شما را جز به مكارم اخلاق وادار نمي كند ، آنگاه نزد وليد بن مغيره رفته اين آيه را برايش خواندم گفت اگر اين را محمد گفته باشد خيلي خوب گفته ، و اگر هم پروردگارش گفته باز خوب گفته ، عثمان مي گويد آيه افر ايت الذي تولي و اعطي قليلا و اكدي درباره وليد و گفته اش نازل شد ، تا آخر حديث /  باز در مجمع از عكرمه روايت كرده كه گفت : رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) اين آيه را بر وليد بن مغيره خواندند ، وليد گفت : برادر زاده دوباره بخوان ، رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) دوباره برايش خواند ، او گفت راستي عجب حلاوتي و عجب زيبائي و بهجتي دارد ، بالايش ميوه دار و پائينش پر جوانه است ، و اين قطعا سخن بشر نيست . و در تفسير قمي به سند خود از اسماعيل بن مسلم از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه مزبور فرموده : خدا در بندگانش هيچ امري ندارد ، مگر همان امر به عدل و احسان /  و در تفسير برهان از ابن بابويه و او به سند خود از عمرو بن عثمان نقل مي كند كه گفت : روزي علي ( عليه السلام ) بر اصحاب خود كه سرگرم مذاكره در پيرامون مروت بودند وارد شد و فرمود چرا در اين مساله از كتاب خدا استفاده نمي كنيد ؟ گفتند : مگر در قرآن هم راجع به اين موضوع چيزي هست ؟ فرمود : در آيه شريفه ان الله يامر بالعدل و الاحسان كه عدل و احسان تفضل است /  مؤلف : اين روايت را عياشي  از عمرو بن عثمان عاصي از آن جناب روايت كرده و سيوطي  در الدرالمنثور از ابن نجار در تاريخ خود از طريق عكلي از پدرش از آن جناب روايت كرده ، و عبارت روايت وي چنين است : علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) بر قومي گذشت كه مشغول بحث بودند ، پرسيد پيرامون چه بحث مي كنيد ؟ گفتند : درباره مروت بحث مي كنيم ، فرمود : آيا كلام خداوند در كتابش درباره اين موضوع شما را كافي نيست كه مي فرمايد : ان الله يامر بالعدل و الاحسان زيرا عدالت انصاف و احسان تفضل است / مؤلف : در عده اي  از روايات عدل ، به توحيد تفسير شده ، و در بعضي  ديگر به شهادتين ، و احسان به ولايت و در عده اي ديگر حرمت نقض عهد ، بوجوب ثبات بر ولايت معنا و ارجاع شده است

قرآن و عدالت قسمت شانزدهم

سوره هود آيه 85 

 وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ

ترجمه فارسی

ای قوم من ، پيمانه و ترازو را از روی عدل ، کامل ادا کنيد و به مردم چيزهايشان را کم مدهيد و چون تبه کاران در زمين فساد مکنيد

ترجمه انگليسي

.And, O my people! give full measure and weight fairly, and defraud not men their things, and do not act corruptly in the land, making mischief

تفسير آيه

قال يا قوم اعبدو الله ما لكم من اله غيره ؛ تفسير اين جمله در جمله هاي نظير آن در سابق گذشت . و لا تنقصوا المكيال و الميزان ؛ كلمه " مكيال " و همچنين كلمه " ميزان " اسم آلت اند و به معناي آن آلتي هستند كه كالاها بوسيله آن ، كيل و يا وزن مي شود و اين دو آلت نبايد به نقص توصيف شوند و نبايد گفت قپان و ترازوي ناقص بلكه آنچه به صفاتي از قبيل نقص و زيادت و مساوات توصيف مي شود كالاي كيل شده و وزن شده است نه آلت كيلو وزن ، پس اگر در آيه شريفه نسبت به خود آلت داده از باب مجاز عقلي است . و اينكه از ميان همه گناهان قوم ، خصوص كم فروشي و نقص در مكيان و ميزان را نام برده ، دلالت دارد بر اينكه اين گناه در بين آنان شيوع بيشتري داشته و در آن افراط مي كرده اند به حدي كه فساد آن چشمگير و آثار سوء آن روشن شده بوده و لازم بوده كه داعي به سوي حق ، قبل از هر دعوتي آنان را به ترك اين گناه دعوت كند و از ميان همه گناهاني كه داشته اند انگشت روي اين يك گناه مي گذارد . اني اريكم بخير ؛ يعني من شما را در خير مشاهده مي كنم و مي بينم كه خداي تعالي به شما مال بسيار و رزقي وسيع و بازاري رواج داده ، بارانهاي به موقع ، محصولات زراعي شما را بسيار كرده و با اين همه نعمت كه خدا به شما ارزاني داشته چه حاجتي به كم فروشي و نقص در مكيال و ميزان داريد ؟ و چرا بايد از اين راه در پي اختلاس مال مردم باشيد و به مال اندك مردم طمع ببنديد و درصدد به دست آوردن آن از راه نامشروع و به ظلم و طغيان برآييد ؟ بنابراين جمله اني اراكم بخير در اين صدد است كه جمله و لا تنقصوا الميكال و الميزان را تعليل كند . ممكن هم هست كه كلمه " خير " را عموميت داده ، بگوييم : منظور اين است كه شما مردم مشمول عنايت الهي هستيد و خداي تعالي اراده كرده كه نعمت هاي خود را به شما ارزاني بدارد ، عقل و رشد كافي و رزق وسيع بدهد ، و اين نعمت ها را به شما داده پس ديگر هيچ مجوزي نداريد كه خداياني دروغين را به جاي خداي تعالي بپرستيد و غير او را شريك او بگيريد و با كم فروشي در زمين فساد كنيد . و بنابراين احتمال ، جمله مورد بحث ، هم تعليل جمله و لا تنقصوا ... خواهد بود و هم تعليل جمله قبل از آن كه مي فرمود : يا قوم اعبدوا الله ... همچنانكه تهديد و اني اخاف عليكم عذاب يوم محيط مربوط به هر دو جمله است . پس حاصل جمله اني اراكم ... اين شد كه شما در اين ميان دو رادع و جلوگير داريد كه بايد شما را از معصيت خدا رادع شوند و جلوگير باشند ، يكي اينكه شما در خير هستيد يعني غرق در نعمت هاي خداييد و احتياجي به كم فروشي و خوردن مال مردم به باطل و از راه نامشروع نداريد ، ديگر اينكه در وراء و پشت مخالفت امر خدا ، روزي است محيط و همه جاگير كه بايد از عذاب آن ترسيد

قرآن و عدالت قسمت پانزدهم

سوره الرحمن آيه  9 

 وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ 

ترجمه فارسی

 وزن کردن را به عدالت رعايت کنيد و کم فروشی مکنيد

ترجمه انگليسي

.And keep up the balance with equity and do not make the measure deficient.

 تفسير آيه

اينكه فرمود: و وضع الميزان مراد از ميزان همان چيزي است كه به وسيله آن هر چيزي را مي سنجند و اندازه گيري مي كنند اعم از اينكه ميزان براي عقيده باشد يا فعل و يا قول و از مصاديق آن ميزاني است كه اشياي سنگين را به وسيله آن وزن مي كنند، چيزي كه هست ميزان هر چيزي به حسب خود آن چيز است ، ( مثلا ميزان حرارت ، چيزي است و ميزان طول چيزي ديگر، ميزان كاه چيزي است و ميزان طلا چيزي ديگر و ميزاني كه با آن عقايد و اخلاق و گفتار و كردارها را مي سنجند چيزي ديگر است ) و در آيه مورد بحث منظور از ميزان همان معنايي است كه در آيه لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط منظور است . و از ظاهر آن بر مي آيد كه منظور از آن هر چيزي است كه به وسيله آن حق از باطل و راست از دروغ و عدل از ظلم و فضيلت از رذيلت تميز داده شود، چون شان رسول همين است كه از ناحيه پروردگارش چنين ميزاني بياورد . بعضي گفته اند: مراد از ميزان ، عدالت است ، و معناي جمله اين است كه : خداوند عدالت را در بين شما برقرار كرد تا مساوات را ميان اشياء برقرار سازيد، و هر چيزي را در جاي خودش بكار بسته ، حق هر چيزي را به آن بدهيد. بعضي  ديگر گفته اند: مراد از ميزان همين ترازوي معمولي است كه وزنها را با آن معين مي كنند، ولي معناي اول وسيعتر و عموميتر است . الا تطغوا في الميزان و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان ظاهرا مراد از ميزان در اين آيه غير از ميزان در آيه قبلي است ، در آنجا گفتيم منظور مطلق هر چيزي است كه وسيله سنجش باشد، ولي در اين آيه منظور خصوص ترازوهاي معمولي است ، كه سنگيني ها را با آن مي سنجند، و بنابراين اينكه فرمود: الا تطغوا... در حقيقت خواسته است از يك حكم كلي يعني حكم و وضع الميزان حكمي جزئي بيرون بكشد، و معنايش اين است كه لازمه اينكه ما با وضع ميزان حق و عدل را در بين شما تقدير كرديم ، اين است كه در سنجش اجناس خود نيز رعايت درستي ترازو و سنجش را بكنيد . و اما بنابر آن تفسيري كه در جمله قبلي مي گفت : منظور از وضع ميزان همان ترازوي معمولي است ، اين آيه شريفه بيانگر همان وضع ميزان مي شود، و چنين معنا مي دهد: اينكه در آيه قبلي گفتيم خداوند ميان شما ميزان وضع كرده معنايش اين است كه شما بايد در كشيدن و سنجيدن سنگيني ها رعايت عدالت را بكنيد، و در آن طغيان روا مداريد، ( كه وقتي جنسي را مي خريد با سنگي سنگينتر بكشيد، و چون مي فروشيد با سنگي سبكتر بفروشيد ) و به هر حال چه آن معنا منظور باشد، و چه اين ، ظاهر كلمه ان در جمله ان لا تطغوا اين است كه تفسيري باشد، و جمله لا تطغوا نهي از طغيان در وزن كردن است ، و جمله و اقيموا الوزن بالقسط امري است كه به آن نهي عطف شده ، و كلمه قسط به معناي عدل است ، و جمله و لا تخسروا الميزان نيز نهي ديگري است كه به آن امر عطف شده ، و نهي قبلي يعني جمله لا تطغوا را بيان و تاكيد مي كند، و كلمه اخسار كه مصدر فعل لا تخسروا است در مورد سنجيدن به معناي كم فروختن و زياد خريدن است ، به نحوي كه باعث خسارت فروشنده يا خريدار شود. بعضي  از مفسرين حرف لا را در جمله لا تطغوا نافيه ، و حرف ان را ناصبه گرفته اند، و تقدير كلام را لئلا تطغوا - براي اينكه طغيان نكنيد دانسته اند. آنگاه به ايشان اشكال شده كه چگونه ممكن است جمله انشايي عطف بر جمله خبري شود و با اينكه در اينجا خبر مي دهد از اينكه خداي تعالي چنين و چنان كرد تا شما طغيان نكنيد، چگونه ممكن است يكباره بگويد: وزن را به عدالت بپا داريد ؟

قرآن و عدالت قسمت چهاردهم

سوره  الحديد آيه  25 

 لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ

ترجمه فارسی

ما پيامبرانمان را با دليلهای روشن فرستاديم و با آنها کتاب و ترازو، رانيز نازل کرديم تا مردم به عدالت عمل کنند و آهن را که در آن نيرويی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستاديم ، تا خدا بداند چه کسی به ناديده ، او و پيامبرانش را ياری می کند زيرا خدا توانا و پيروزمند است

ترجمه انگليسی

Certainly We sent Our apostles with clear arguments, and sent down with them the Book and the balance that men may conduct themselves with equity; and We have made the iron, wherein is great violence and advantages to men, and that Allah may know who helps Him and His apostles in the secret; surely Allah is Strong, Mighty.

 

بيان آيات خداي تعالي پس از اشاره به قساوتي كه دلهاي مومنين را فرا گرفته ، و در نتيجه در امتثال تكاليف ديني و مخصوصا انفاق در راه خدا كه مايه قوام امر جهاد است تثاقل ورزيدند، و آنگاه ايشان را به اهل كتاب تشبيه كرد كه در اثر طولاني شدن مهلت خدا به آنان دلهايشان دچار قساوت گرديد، اينك در اين آيات غرض الهي از فرستادن رسولان و نازل كردن كتاب و ميزان همراه ايشان را بيان كرده ، مي فرمايد: غرض از اين ارسال رسل و انزال كتب اين بود كه انبيا مردم را به عدالت عادت دهند، تا در مجتمعي عادل زندگي كنند، و آهن را نازل كرد تا بندگان خود را در دفاع از مجتمع صالح خود و بسط كلمه حق در زمين بيازمايد، علاوه بر منافع ديگري كه آهن دارد، و مردم از آن بهره مند مي شوند. آنگاه فرمود كه نوح و ابراهيم (عليه السلام ) را فرستاد، و نبوت و كتاب را در ذريه آن دو بزرگوار قرار داد، و يكي پس از ديگري رسولاني گسيل داشت ، و اين سنت همچنان در تمامي امتها استمرار يافت ، و نتيجه كار همواره اين بود كه عده اي از مردم راه حق را يافته ، اكثريتي از ايشان فاسق شدند، و سپس سوره را با دعوت مردم به اين معنا ختم مي كند كه ايمان خود را تكميل كنند ، تا از رحمت خدا دو چندان عايدشان گردد. لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط ... اين آيه مطلب تازه اي از سر گرفته ، و با آن معناي تشريع دين از راه ارسال رسل و انزال كتاب و ميزان را بيان مي كند و مي فرمايد كه : غرض از اين كار اين است كه مردم به قسط و عدالت عادت كرده و خوي بگيرند، و نيز به اين وسيله و با انزال حديد امتحان شوند، و برايشان معلوم شود كه چه كسي خداي ناديده را ياري مي كند، و چه كسي از ياري او مضايقه مي نمايد، و نيز بيان كند كه امر رسالت از آغاز خلقت مستمرا در بشر جريان داشته ، و به طور مداوم از هر امتي جمعي هدايت يافته ، و بسياري فاسق شده اند. پس منظور از كلمه بينات در جمله لقد ارسلنا رسلنا بالبينات آيات بينات است ، آياتي كه به وسيله آن بيان مي كند كه رسولان ، فرستاده از جانب اويند ، و آن آيات يا عبارت است از معجزات باهره ، و يا بشارت واضح ، و يا حجتهاي قاطع . و انزلنا معهم الكتاب - منظور از كتاب وحيي است كه صلاحيت آن را دارد كه نوشته شود و به صورت كتاب در آيد، ( نه اينكه كتاب جلد شده از آسمان بفرستد ) بلكه دستوراتي است كه مي شود آن را نوشت ، دستوراتي كه مشتمل است بر معارفي ديني ، از قبيل عقايد حق و اعمال صالح ، و اين كتابهاي آسماني كه معنايش معلوم شد، عبارتند از پنج كتاب 1 - كتاب نوح ، 2 - كتاب ابراهيم ، 3 - كتاب تورات ، 4 - كتاب انجيل ، 5 - كتاب قرآن . و الميزان ليقوم الناس بالقسط - مفسرين ، ميزان را به همان ترازو كه داراي دو كفه است و سنگينيها را با آن مي سنجند تفسير كرده اند، و جمله ليقوم الناس بالقسط را غايت و غرض انزال ميزان گرفته ، گفته اند: معناي جمله اين است كه : ما ترازو را نازل كرديم تا مردم را به عدالت در معاملات خود عادت دهيم ، و در نتيجه ديگر خسارت و ضرري نبينند، و اختلالي در وزنها پديد نيايد، و نسبت ميان اشياء مضبوط شود، چون قوام زندگي بشر به اجتماع است ، و قوام اجتماع هم به معاملاتي است كه در بين آنان دائر است ، و يا مبادلاتي كه با دادن اين كالا و گرفتن آن كالا صورت مي گيرد، و معلوم است كه قوام اين معاملات و مبادلات در خصوص كالاهايي كه بايد وزن شود به اين است كه نسبت ميان آنها محفوظ شود، و اين كار را ترازو انجام مي دهد. تفسير ديگري كه احتمالا مي شود براي ميزان كرد - و خدا داناتر است - اين است كه : منظور از ميزان ، دين باشد، چون دين عبارت است از چيزي كه عقايد و اعمال اشخاص با آن سنجيده مي شود، و اين سنجش هم مايه قوام زندگي سعيده انسان اجتماعي و انفرادي است ، و اين احتمال با سياق كلام كه متعرض حال مردم از حيث خشوع و قساوت قلب و جديت و سهل انگاريشان در امر دين است سازگارتر است . بعضي هم گفته اند: مرادا ز ميزان ، عقل است

قرآن و عدالت قسمت سيزدهم

سوره الممتحنة آيه  8 

 لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ

ترجمه فارسی

خدا شما را از نيکی کردن و عدالت ورزيدن با آنان که با شما در دين ، نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نرانده اند ، باز نمی دارد خدا کسانی راکه به عدالت رفتار می کنند دوست دارد .

ترجمه انگليسي

 

Allah does not forbid you respecting those who have not made war against you on account of (your) religion, and have not driven you forth from your homes, that you show them kindness and deal with them justly; surely Allah loves the doers of justice.

 

كلمه اقساط كه مصدر فعل تقسطوا است ، به معناي معامله به عدل است . و جمله ان تبروهم بدل است از كلمه الذين .... و جمله ان الله يحب المقسطين تعليل است براي جمله لا ينهيكم .... و معناي آيه اين است كه : خدا با اين فرمانش كه فرمود: دشمن مرا و دشمن خود را دوست نگيريد نخواسته است شما را از احسان و معامله به عدل با آنهايي كه با شما در دين قتال نكردند، و از ديارتان اخراج نكردند، نهي كرده باشد، براي اينكه احسان به چنين كفاري خود عدالتي است از شما، و خداوند عدالتكاران را دوست مي دارد. بعضي از مفسرين گفته اند: اين آيه شريفه با آيه فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم نسخ شده . ليكن اين نظريه درست نيست ، براي اينكه آيه مورد بحث با اينكه مطلق است ، شامل غير اهل ذمه و اهل معاهده نمي شود، و كفاري كه با اسلام سر جنگ دارند مشمول اين آيه نيستند، تا آيه سوره توبه ناسخ آن باشد، چون آيه مذكور تنها به كفار حربي و مشركين نظر دارد، با اين حال چطور مي تواند ناسخ آيه مورد بحث باشد، با اينكه هيچ مزاحمتي بين آن دو نيست . انما ينهيكم الله عن الذين قاتلوكم في الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا علي اخراجكم ان تولوهم ... منظور از الذين قاتلوكم ... مشركين مكه اند. و معناي ظاهروا علي اخراجكم اين است كه يكديگر را در بيرون كردن شما كمك كردند. و جمله ان تولوهم بدل است از جمله الذين قاتلوكم . و در جمله و من يتولهم فاولئك هم الظالمون قصر افراد به كار رفته ( يعني حكم كلي لا تتخذوا عدوي ...، را كه به اطلاقش شامل دوستي با همه كفار مي شد، منحصر كرد در يك طائفه از كفار، يعني كفار مشرك مكه و ياوران ايشان )، در نتيجه معناي آيه چنين مي شود: دوستداران مشركين مكه و دوستداران ياران مشركين كه عليه مسلمين آنها را كمك كردند، تنها آنان ستمكار و متمردان از نهي خدايند، نه مطلق دوستداران كفار. ممكن هم هست جمله مورد بحث از باب قصر و حصر نباشد، بلكه تنها براي تاكيد .

عدالت در قرآن قسمت دوازدهم

سوره اعراف آيه 29

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ

ترجمه فارسی

بگو : پروردگار من به عدل فرمان داده است ، و به هنگام هر نماز روی به جانب او داريد و او را با ايمان خالص بخوانيد و همچنان که شما را آفريده است باز می گرديد

ترجمه انگليسی

 .Say: My Lord has enjoined justice, and set upright your faces at every time of prayer and call on Him, being sincere to Him in obedience; as He brought you forth in the beginning, so shall you also return.

تفسير آيه

قل امر ربي بالقسط و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين پس از آنكه در آيه قبلي امر به فحشاء را نفي نمود و فرمود : " اين افترايي است كه به خدا مي بنديد و هيچ شاهد و دليلي از طريق وحي نداريد " در اين آيه چيزي را كه خدا به آن امر كرده ذكر مي كند ، و معلوم است كه چنين چيزي مقابل آن امر شنيعي است كه در آيه قبلي بود ، و آن " قسط " است كه قرار گرفتنش در برابر آن امر شنيع مي فهماند كه آن امر كاري بوده كه از حد ميانه به طرف افراط و يا تفريط منحرف بوده است . " قسط " بنا به گفته راغب ، هم بهره عادلانه را گويند . خداوند مي فرمايد : ليجزي الذين آمنوا و علموا الصالحات بالقسط  و اقيموا الوزن بالقسط  و هم به معناي جور و گرفتن بهره ديگران آمده ، چيزي كه هست اين ماده ( قسط ) در باب افعال معناي اول را مي رساند مانند و اقسطوا ان الله يحب المقسطين  و در باب ثلاثي مجرد معناي دوم را ، مانند و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا  پس بنا به گفته راغب مقصود از جمله مزبور اين خواهد بود : " بگو پروردگار من امر به گرفتن بهره عادلانه و ملازمت ميانه روي در همه امور و ترك افراط و تفريط كرده " و معلوم است كه راه ميانه در عبادت اين است كه مردم به سوي خدا بازگشت نموده به جاي پرستش بت ها و تقليد از بزرگان قوم به معابد در آمده خدا را به خلوص عبادت كنند . و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد - اين جمله را به حسب ظاهر معطوف است به چيزي كه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) بايد به مردم برساند ، براي اينكه جمله " پروردگار من امر به ميانه روي كرده " در حقيقت به منزله اين است كه بفرمايد : " ميانه رو باشيد " . و بنابراين ، تقدير اين دو جمله چنين است : " بايد ميانه رو باشيد و روي خود را متوجه هر مسجد كنيد " . وجه هر چيز آن قسمتي است كه با آن با چيزهاي ديگر روبرو مي شود ، و اقامه وجه در هنگام عبادت در يك انسان كامل عبارت از اين است كه خود را طوري سازد و آنچنان حواس خود را تمركز دهد كه امر به عبادت قائم به او شود و او بتواند آن امر را بطور كامل و شايسته و بدون هيچ نقصي امتثال كند . پس برگشت اقامه وجه در هنگام عبادت به اين است كه انسان در اين موقع دلش چنان مشغول خدا باشد كه از هر چيز ديگري منقطع شود . بنابراين ، جمله و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد به ضميمه و ادعوه مخلصين له الدين اين معنا را افاده مي كند كه : بر هر عابد واجب است كه در عبادت خود توجه را از غير عبادت ، و در بندگي براي خدا توجه را از غير منقطع سازد . يكي از چيزهايي كه غير خدا است همان عبادت او است ، پس عابد نبايد به عبادت خود توجه كند زيرا عبادت توجه است نه متوجه اليه ، و توجه به عبادت ، معناي عبادت و توجه به خدا بودن آن را از بين مي برد

عدالت در قرآن قسمت یازدهم

سوره يونس آيه 4

إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ 

ترجمه فارسي

 بازگشت همه شما به اوست اين به يقين وعده خداست او مخلوقات را، بيافريند آنگاه آنان را به سوی خود بازگرداند ، تا کسانی را که ايمان آورده و کار شايسته کرده اند از روی عدل پاداش دهد و کافران را به جزای کفرشان شرابی است از آب جوشان و عذابی است دردآور

ترجمه انگليسی

.To Him is your return, of all (of you) ; the promise of Allah (made) in truth; surely He begins the creation in the first instance, then He reproduces it, that He may with justice recompense those who believe and do good; and (as for) those who disbelieve, they shall have a drink of hot water and painful punishment because they disbelieved.

تفسير آيه

 انه يبدؤا الخلق ثم يعيده ليجزي الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط ... اين جمله ، جمله اليه مرجعكم جميعا را تاكيد و معناي اجمالي رجوع و معاد را كه اين جمله متضمن آن است تفصيل و شرح مي دهد . ممكن هم هست تعليل آن جمله متقدم باشد و بخواهد به دو حجت و برهاني كه قرآن همواره به آن دو جهت بر اثبات معاد استدلال مي كند اشاره نمايد . حجت اول را جمله : انه يبدؤا الخلق ثم يعيده متضمن است ، به اين بيان كه يكي از سنتهاي جاري خداي سبحان اين است كه هستي را به هر چيزي كه مي آفريند افاضه مي كند ، و اين افاضه خود را به رحمتش آنقدر ادامه مي دهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميت برسد ، در اين مدت آن موجود به رحمتي از خداي تعالي موجود شده و زندگي مي كند و از آن رحمت برخوردار مي گردد ، و اين برخورداري همچنان ادامه دارد تا مدت معين . بعد از آنكه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاي اجل معين خود رسيد اين رسيدن به نقطه نهايي فناء و هيچ شدن آن موجود نيست ؛ زيرا معناي فاني شدنش باطل شدن رحمت الهي ايست كه باعث وجود و بقاء و آثار وجود يعني حيات ، قدرت ، علم و ساير آثار وجودي او بود ، و معلوم است كه رحمت الهي بطلان نمي پذيرد . پس رسيدن به نقطه نهايي اجل به معناي گرفتن و قبض كردن رحمتي است كه بسط كرده بود . آري ، آنچه خداي تعالي افاضه مي كند وجه خدا و جلوه اوست و وجه خدا فناپذير نيست . پس ، اينكه مي بينيم فلان موجود از بين مي رود و اجلش به سر مي آيد ، اين سر آمدن اجل آن طور كه ما مي پنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست ، بلكه برگشتن آن به سوي خداي تعالي است ، به همان جايي كه از آنجا نازل شده بود ، و چون آنچه نزد خداست باقي است ، پس اين موجود نيز باقي است ؛ و آنچه كه به نظر ما هست و نيست شدن مي باشد در واقع بسط رحمت خداي تعالي و قبض آن است ، و اين همان معاد موعود است . و حجت دوم را جمله ليجزي الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط ... متضمن است ، به اين بيان كه عدل و قسط الهي - كه يكي از صفات فعل اوست - اجازه نمي دهد كه در درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد ، با آن كسي كه با ايمان آوردن در برابرش خضوع نموده و اعمال صالح كرده و با آن كسي كه بر حضرتش استكبار و به خود و به آياتش كفر ورزيده يك جور معامله كند . اين دو طايفه در دنيا كه بطور يكسان در تحت سيطره اسباب و علل طبيعي قرار داشتند ، اسبابي كه به اذن خدا يا سود مي رسانيد ، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرت هم بطور يكسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود . پس جز اين باقي نمي ماند كه خداي تعالي بين اين دو طايفه در زماني كه به سوي او برمي گردند فرق بگذارد ؛ به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاي خير ، و كفار بدكار را سزاي بد دهد ، تا ببيني آنان از چه چيز لذت مي برند و اينان از چه چيز متالم و ناراحت مي شوند . بنابراين تكيه اين حجت بر دو چيز است ، يكي بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمان و عمل صالح ، و كفر و عمل ناصالح و ديگري بر كلمه " بالقسط " ؛ اين نكته را از نظر دور مدار . و جمله " ليجزي " بنابر آنچه از ظاهر بيان استفاده مي شود متعلق است به جمله اليه مرجعكم جميعا . البته اين احتمال هم هست كه جمله : ليجزي ... متعلق باشد به جمله ثم يعيده كه در اين صورت ، كلام آن جنبه را كه گفتيم يعني جنبه فرق گذاري بين دو طائفه و بيان عدل الهي را ندارد ، بلكه جنبه تعليل دارد و به يك حجت كه همان حجت دومي است اشاره خواهد داشت . از جهت لفظ آيه ، احتمال دوم به ذهن نزديكتر است

عدالت در قرآن قسمت دهم

 سوره يونس آيه  47

. وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ 

ترجمه فارسی

 هر امتی را پيامبری بود و چون پيامبرشان بيامد کارها ميانشان به عدالت فيصله يافت و مورد ستم واقع نشدند

ترجمه انگليسی

.And every nation had an apostle; so when their apostle came, the matter was decided between them with justice and they shall not be dealt with unjustly.

تفسير آيه

 و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون اين آيه شريفه از قضايي الهي خبر مي دهد كه به دو قضاء تقسيم مي شود : يكي اينكه هر امتي از امتها رسولي دارد ، كه حامل رسالت و پيامهاي خداي تعالي به سوي ايشان است و مامور است آن پيامها را به آنان ابلاغ نمايد . و قضاء دوم اين است كه وقتي پيامبر هر امتي به سوي آن امت آمد و رسالت الهي را به آنان ابلاغ نمود ، قهرا اختلاف راه انداخته گروهي تصديقش و گروه ديگر تكذيبش كردند در آن زمان خداي تعالي بين آنان قضاء به حق و عدل مي راند ، بدون اينكه به آنان ستم روا بدارد . اين آن معنايي است كه از آيه شريفه با كمك سياق و زمينه گفتار استفاده مي شود . و از آن برمي آيد كه در جمله فاذا جاء رسولهم كوتاه گويي و حذف به كار رفته و نيز به جاي اسم ظاهر ضمير به كار رفته ، و تقدير كلام چنين است : فاذا جاء رسولهم اليهم و بلغ الرساله فاختلف قومه بالتكذيب و التصديق قضي بينهم بالقسط = همينكه رسولشان به سوي آنان آمد و رسالت خود را ابلاغ نمود ، مردم در تكذيب او و تصديقش دو دسته شدند ، پس خداي تعالي به عدالت بين آن دو حكم كرد . دليل بر اينكه آيه شريفه چنين تقديري دارد ، جمله قضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون است ، چون قضاوت در جايي درست است كه پاي اختلافي در ميان باشد ، و چون در جايي كه قضاوت و داوري به نفع يك طرف و قهرا به ضرر طرف ديگر است و قهرا آن ضرر ، يا حق كشي است و يا عذاب ، هرجا كه سخن از قضاوت به ميان آيد اين سؤال به ذهن شنونده وارد مي شود كه آيا اين قضاوت به عدالت است يا حق كشي ؟ و آيا در اين قضاوت به آن كسي كه عليه او حكم شده ظلم شده است يا نه ، لذا در جمله مورد بحث فرمود : خداي تعالي به عدالت داوري مي كرده و به هيچ قومي ستم نمي كرده . و اما اينكه چرا نفرمود : لكل امه نبي ؟ در پاسخ مي گوييم : ما قبلا در مباحثي كه در جلد دوم اين كتاب پيرامون نبوت داشتيم فرق ميان رسول و نبي را بيان كرديم ، و قضاوتي كه در آيه مورد بحث سخن از آن رفته از خواص رسالت است نه نبوت . و يقولون متي هذا الوعد ان كنتم صادقين اين جمله حكايت سؤالي است از ناحيه مشركين از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) ، كه زمان اين قضاوتي كه خدا وعده اش را داده كي است ؛ و به دليل اينكه خداي تعالي به رسول گرامي اش دستور داده كه در پاسخ آنان بفرمايد : " بگو من براي خودم مالك هيچ ضرر و نفعي نيستم مگر آنچه كه خدا خواسته باشد ، و براي هر امتي اجل معيني است " منظور از آن قضاء ، قضاء دنيوي است . و نيز سؤال كنندگان بعضي از مشركين معاصر رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) بوده اند ، چون از جمله " براي هر امتي اجل معيني است " مي فهميم كه خداي تعالي به خاطر نافرماني يك امت آن امت را قبل از فرارسيدن اجلش در دنيا هلاك نمي كند . و نيز از جمله " بگو من مالك نفع و ضرر خويش نيستم ... " مي فهميم سؤال كنندگان بعضي از مشركين معاصر رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) بوده اند

عدالت در قرآن قسمت نهم

سوره يونس آيه  54 

 وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ 

ترجمه فارسی

 اگر هر گنهکاری صاحب همه روی زمين باشد ، خواهد که خود را بدان از عذاب ، باز خرد و چون عذاب را بنگرند پشيمانی خويش در دل نهان دارند ميانشان به عدالت حکم شود و مورد ستم واقع نگردند

ترجمه انگليسی

.And if every soul that has done injustice had all that is in the earth, it would offer it for ransom, and they will manifest regret when they see the chastisement and the matter shall be decided between them with justice and they shall not be dealt with unjustly.

تفسير آيه

 جمله قضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون است ، چون قضاوت در جايي درست است كه پاي اختلافي در ميان باشد ، و چون در جايي كه قضاوت و داوري به نفع يك طرف و قهرا به ضرر طرف ديگر است و قهرا آن ضرر ، يا حق كشي است و يا عذاب ، هرجا كه سخن از قضاوت به ميان آيد اين سؤال به ذهن شنونده وارد مي شود كه آيا اين قضاوت به عدالت است يا حق كشي ؟ و آيا در اين قضاوت به آن كسي كه عليه او حكم شده ظلم شده است يا نه ، لذا در جمله مورد بحث فرمود : خداي تعالي به عدالت داوري مي كرده و به هيچ قومي ستم نمي كرده . و اما اينكه چرا نفرمود : لكل امه نبي ؟ در پاسخ مي گوييم : ما قبلا در مباحثي كه در جلد دوم اين كتاب پيرامون نبوت داشتيم فرق ميان رسول و نبي را بيان كرديم ، و قضاوتي كه در آيه مورد بحث سخن از آن رفته از خواص رسالت است نه نبوت . و يقولون متي هذا الوعد ان كنتم صادقين اين جمله حكايت سؤالي است از ناحيه مشركين از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) ، كه زمان اين قضاوتي كه خدا وعده اش را داده كي است ؛ و به دليل اينكه خداي تعالي به رسول گرامي اش دستور داده كه در پاسخ آنان بفرمايد : " بگو من براي خودم مالك هيچ ضرر و نفعي نيستم مگر آنچه كه خدا خواسته باشد ، و براي هر امتي اجل معيني است " منظور از آن قضاء ، قضاء دنيوي است . و نيز سؤال كنندگان بعضي از مشركين معاصر رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) بوده اند ، چون از جمله " براي هر امتي اجل معيني است " مي فهميم كه خداي تعالي به خاطر نافرماني يك امت آن امت را قبل از فرارسيدن اجلش در دنيا هلاك نمي كند . و نيز از جمله " بگو من مالك نفع و ضرر خويش نيستم ... " مي فهميم سؤال كنندگان بعضي از مشركين معاصر رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) بوده اند . پس اينكه بعضي از مفسرين  گفته اند : " منظور از قضاء ، عذاب روز قيامت ، و درخواست كنندگان بعضي از مشركين امتهاي قبل از اسلام بوده اند " گفتاري است كه نبايد به آن اعتناء شود .

عدالت در قرآن قسمت هشتم

 سوره الانبياء  آيه  47 

 وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ 

ترجمه فارسي

 روز قيامت ترازوهای عدل را تعبيه می کنيم ، و به هيچ کس ستم نمی شود، اگر عملی به سنگينی يک خردل هم باشد به حسابش می آوريم ، که ما حساب کردن را بسنده ايم

ترجمه انگليسی

.And We will set up a just balance on the day of resurrection, so no soul shall be dealt with unjustly in the lust; and though there be the weight of a grain of mustard seed, (yet) will We bring it, and sufficient are We to take account.

تفسير آيه

 و نضع الموازين القسط ليوم القيمه فلا تظلم نفس شيئا. كلمه قسط به معناي عدل است ، و آيه شريفه عطف بيان براي موازين ، و يا صفت آن است كه اگر آن را صفت بگيريم ، بايد مضافي در آن تقدير بگيريم و تقدير آن را و نضع الموازين ذوات القسط بدانيم ، و اما اينكه معناي ترازوي عدل نصب كردن چيست در تفسير سوره اعراف گذشت . و ان كان مثقال حبه من خردل اتينا بها - ضمير در و ان كان به عمل موزون كه از كلمه ميزان استفاده مي شود بر مي گردد، يعني و اگر چه آن عمل موزون به مقدار سنگيني خردلي باشد آن را مي آوريم ، و ما براي حسابكشي كافي هستيم ، و دانه خردل در اينجا به عنوان مثال ذكر شده و مبالغه در دقت ميزان را مي رساند كه حتي به كوچكي و ناچيزي خردل هم رسيدگي مي كند و در اين تعبير اشاره به اين نيز هست كه وزن يكي از شوون حساب است

عدالت در قرآن قسمت هفتم

 سوره اعراف آيه  181 

 وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ 

ترجمه آيه

 از آفريدگان ما گروهی هستند که به حق راه می نمايند و به عدالت رفتار، می کنند

ترجمه انگليسي

.And of those whom We have created are a people who guide with the truth and thereby they do justice

تفسير آيه  

و ممن خلقنا امه يهدون بالحق و به يعدلون در سابق يعني در تفسير آيه و من قوم موسي امه يهدون بالحق و به يعدلون  مقداري در پيرامون اين مطلب بحث شد ، خصوصيتي كه در اين آيه است اين است كه در سياق تقسيم مردم به دو قسم گمراه و مهتدي ( و بيان اينكه ملاك در دو قسم شدن مردم دعوت خدا به اسماء حسني و الحاد در آن است ) قرار گرفته ، و همين قرار گرفتن در اين سياق دلالت مي كند بر اينكه در نوع انساني افرادي كم و يا زياد وجود دارند كه بطور حقيقت مهتدي شده اند ، چون كلام در اهتداء و ضلالت حقيقتي و مستند به صنع خدا است ، و معلوم است كه خداوند وقتي كسي را هدايت كرد آن كس مهتدي حقيقتي است ، آري : من يهدي الله فهو المهتدي و من يضلل فاولئك هم الخاسرون و اهتداء حقيقي جز بوسيله هدايت حقيقي كه منحصرا كار خداي سبحان است صورت نمي گيرد