سوره يونس آيه 4

إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ 

ترجمه فارسي

 بازگشت همه شما به اوست اين به يقين وعده خداست او مخلوقات را، بيافريند آنگاه آنان را به سوی خود بازگرداند ، تا کسانی را که ايمان آورده و کار شايسته کرده اند از روی عدل پاداش دهد و کافران را به جزای کفرشان شرابی است از آب جوشان و عذابی است دردآور

ترجمه انگليسی

.To Him is your return, of all (of you) ; the promise of Allah (made) in truth; surely He begins the creation in the first instance, then He reproduces it, that He may with justice recompense those who believe and do good; and (as for) those who disbelieve, they shall have a drink of hot water and painful punishment because they disbelieved.

تفسير آيه

 انه يبدؤا الخلق ثم يعيده ليجزي الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط ... اين جمله ، جمله اليه مرجعكم جميعا را تاكيد و معناي اجمالي رجوع و معاد را كه اين جمله متضمن آن است تفصيل و شرح مي دهد . ممكن هم هست تعليل آن جمله متقدم باشد و بخواهد به دو حجت و برهاني كه قرآن همواره به آن دو جهت بر اثبات معاد استدلال مي كند اشاره نمايد . حجت اول را جمله : انه يبدؤا الخلق ثم يعيده متضمن است ، به اين بيان كه يكي از سنتهاي جاري خداي سبحان اين است كه هستي را به هر چيزي كه مي آفريند افاضه مي كند ، و اين افاضه خود را به رحمتش آنقدر ادامه مي دهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميت برسد ، در اين مدت آن موجود به رحمتي از خداي تعالي موجود شده و زندگي مي كند و از آن رحمت برخوردار مي گردد ، و اين برخورداري همچنان ادامه دارد تا مدت معين . بعد از آنكه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاي اجل معين خود رسيد اين رسيدن به نقطه نهايي فناء و هيچ شدن آن موجود نيست ؛ زيرا معناي فاني شدنش باطل شدن رحمت الهي ايست كه باعث وجود و بقاء و آثار وجود يعني حيات ، قدرت ، علم و ساير آثار وجودي او بود ، و معلوم است كه رحمت الهي بطلان نمي پذيرد . پس رسيدن به نقطه نهايي اجل به معناي گرفتن و قبض كردن رحمتي است كه بسط كرده بود . آري ، آنچه خداي تعالي افاضه مي كند وجه خدا و جلوه اوست و وجه خدا فناپذير نيست . پس ، اينكه مي بينيم فلان موجود از بين مي رود و اجلش به سر مي آيد ، اين سر آمدن اجل آن طور كه ما مي پنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست ، بلكه برگشتن آن به سوي خداي تعالي است ، به همان جايي كه از آنجا نازل شده بود ، و چون آنچه نزد خداست باقي است ، پس اين موجود نيز باقي است ؛ و آنچه كه به نظر ما هست و نيست شدن مي باشد در واقع بسط رحمت خداي تعالي و قبض آن است ، و اين همان معاد موعود است . و حجت دوم را جمله ليجزي الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط ... متضمن است ، به اين بيان كه عدل و قسط الهي - كه يكي از صفات فعل اوست - اجازه نمي دهد كه در درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد ، با آن كسي كه با ايمان آوردن در برابرش خضوع نموده و اعمال صالح كرده و با آن كسي كه بر حضرتش استكبار و به خود و به آياتش كفر ورزيده يك جور معامله كند . اين دو طايفه در دنيا كه بطور يكسان در تحت سيطره اسباب و علل طبيعي قرار داشتند ، اسبابي كه به اذن خدا يا سود مي رسانيد ، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرت هم بطور يكسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود . پس جز اين باقي نمي ماند كه خداي تعالي بين اين دو طايفه در زماني كه به سوي او برمي گردند فرق بگذارد ؛ به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاي خير ، و كفار بدكار را سزاي بد دهد ، تا ببيني آنان از چه چيز لذت مي برند و اينان از چه چيز متالم و ناراحت مي شوند . بنابراين تكيه اين حجت بر دو چيز است ، يكي بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمان و عمل صالح ، و كفر و عمل ناصالح و ديگري بر كلمه " بالقسط " ؛ اين نكته را از نظر دور مدار . و جمله " ليجزي " بنابر آنچه از ظاهر بيان استفاده مي شود متعلق است به جمله اليه مرجعكم جميعا . البته اين احتمال هم هست كه جمله : ليجزي ... متعلق باشد به جمله ثم يعيده كه در اين صورت ، كلام آن جنبه را كه گفتيم يعني جنبه فرق گذاري بين دو طائفه و بيان عدل الهي را ندارد ، بلكه جنبه تعليل دارد و به يك حجت كه همان حجت دومي است اشاره خواهد داشت . از جهت لفظ آيه ، احتمال دوم به ذهن نزديكتر است