سوره آل عمران آيه 18

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 

ترجمه فارسی

 الله حکم کرد و فرشتگان و دانشمندان نيز که هيچ خدايی بر پای دارنده عدل جز او نيست خدايی جز او نيست که پيروزمند و حکيم است

ترجمه انگليسي

Allah bears witness that there is no god but He, and (so do) the angels and those possessed of knowledge, maintaining His creation with justice; there is no god but He, the Mighty, the Wise.

تفسير آيه

شهد الله انه لا اله الا هو ، و الملائكه ، و اولوا العلم قائما بالقسط كلمه شهادت در اصل به معناي معاينه يعني به چشم خود ديدن ، و يا به گوش خود شنيدن ، و يا با ساير حواس خود حس كردن بوده است ، ولي در اداي شهادت نيز استعمال شده ، مثلا درباره كسي كه در محضر قاضي مي گويد ( من ديدم كه فلاني آن ديگري را زد ، و يا شنيدم كه چنين گفت ، و امثال اينها ) مي گويند در محضر قاضي شهادت داد ، و به تدريج در اثر كثرت استعمال در هر دو معنا ، مشترك در هر دو معنا شد ، به طوري كه اگر قرينه اي در كلام نباشد ، شنونده از گوينده مي پرسد : منظورت از شهادت ، تحمل آن است ، و يا اداي آن ، و اين بدان عنايت است كه هر دو يك غرض را ايفا مي كنند ، چون آن كسي كه شهادت را تحمل مي كند ، براي ادا تحمل مي كند. ساده تر بگويم : اگر ديده ها و شنيده هاي خود را حفظ مي كند ، براي اين حفظ مي كند كه حق و واقع در اثر نزاع ، يا اعمال قدرت ، و يا فراموشي و يا در خفا واقع شدن واقعه ، دچار بطلان نگردد ، پس به اين عنايت ، تحمل شهادت و اداي آن هر دو شهادت است ، يعني هر دو حق را حفظ و اقامه مي كنند ، و قسط و عدالت را به پا مي دارند. و از آنجائي كه آيات قبل ، يعني از جمله : ان الذين كفروا لن تغني عنهم ... تا جمله : و المستغفرين بالاسحار در مقام بيان اين نكته بود كه خداي سبحان شريك در عبادت ندارد ، و چيزي از او بي نياز نيست ، و آنچه را كه انسانها بي نياز كننده از خدايش مي پندارند ، و به همين خيال باطل به آن اعتماد مي كنند ، چيزي به جز گول زنك ، و وسيله زندگي دنيا ، و وسيله به دست آوردن مايه زندگي آخرت نيست ، و به جز از راه تقوا نمي توان زندگي دنيا را مايه حيات آخرت كرد ، به عبارت ديگر مي فرمود : اين نعمتهائي كه انسان تمايل به آن دارد و مشترك ميان مومن و كافر است ، در آخرت مختص به مومن است ، لذا در آيه مورد بحث اقامه شهادت كرد بر اينكه آنچه در اين آيات فرموده همه حق است ، و نبايد در آن ترديد كرد. و با اينكه شاهد خود خداي عز اسمه است ، شهادت داد بر اينكه او معبودي است كه جز او معبودي نيست ، و چون به غير او معبودي نيست ، پس احدي نيست كه جاي او را بگيرد ، و خلق را از او بي نياز كند ، نه مال ، نه فرزند ، و نه هيچ يك ، از زينتهاي ديگر دنيا ، و نه هيچ سببي از اسباب ، براي اينكه اگر يكي از اين نامبردگان چنين خاصيتي داشته باشد ، و بتواند ما را از خدا بي نياز سازد ، قهرا در مقابل خداي تعالي معبود ديگري خواهد بود ، و يا اگر خود ، معبودي نباشد قطعا به معبود ديگري تكيه خواهد داشت ، و آيه شريفه با جمله : لا اله الا هو اين معنا را نفي كرد. خداي تعالي در حالي اين شهادت را مي دهد كه در فعلش قائم به قسط ، و در خلقش حاكم به عدل است ، چون امر عالم را از راه خلقت اسباب قبل از مسببات و برقرار كردن روابط بين اين دو سلسله تدبير كرده ، و همه را در راه بازگشت به سوي خودش قرار داده ، تا با تلاش و تكامل و پشت سر هم به سويش برگردند و در مسير اين هدف نعمتهائي قرار داده ، تا انسان هم در مسيرش ، و هم در هدفش يعني در دنيايش و هم در آخرتش از آن نعمتها استفاده كند ، البته در دنيا براي آخرتش استفاده كند ، نه اينكه در دنيا بر آنها ركون و اعتماد نموده ، بر سر آن نعمتها از سير باز ايستد ، پس خدائي به اين معنا شهادت مي دهد كه خود شاهدي عادل است . يكي از لطائف اين آيه آن است كه ، عدالت خدا بر عدالت او و بر يگانگيش در الوهيت ، شهادت مي دهد و معنايش اين است كه عدالت او خودش بنفسه ثابت است ، و وحدانيت او را هم اثبات مي كند. توضيح اينكه : ما انسانها اگر عدالت را در شاهد ، معتبر مي دانيم براي اين است كه شاهد همواره ملازم بر صراط مستقيم و صراط فطرت باشد ، به دو سوي انحرافي افراط و تفريط منحرف نشود ، و فعل خود را كه همان شهادت است در غير موضع به كار نبرد ، و در نتيجه شهادتش خالي از دروغ و زور باشد ، پس ملازم صدق بودن ، و بر طبق فطرت راه پيمودن باعث عدالت آدمي مي شود ، پس خود نظام حاكم بر عالم و نظامي كه در بين اجزاي عالم است ، و همه فعل خدايند ، محض عدالت است . تكرار مي كنيم وقتي رفتار ما بر طبق نظام فطرت ، ما را عادل مي كند ، خود نظام كه همان فعل خدا است عين عدالت است ، و اگر احيانا به حوادثي بر مي خوريم كه خوش آيند ما نيست ، و يا بر خلاف ميل و طمع ما است ، و به دنبالش اعتراض سر داده ، در مورد آن حادثه مناقشه مي كنيم ، حقيقتش اين است كه ما در اعتراض و مناقشه خود چيزهايي مي گوئيم كه از عقل ما تراوش مي كند ، و يا غرائز ما متمايل به آن است ، و معلوم است كه حكم عقل ما ، و تمايل غرائز ما نيز از نظام عالم گرفته شده ، ولي وقتي به بحث مي پردازيم ، و به سبب حادثه پي مي بريم ، شبهه ما زائل مي شود ، و اگر نتوانيم به سبب حادثه پي ببريم ، حداقل به جهل خود پي مي بريم ، پس آنچه در دست ما است جهل به سبب است ، نه علم به نبود سبب ، پس نظام جهان هستي ( كه عين فعل خداي سبحان است ) ، عين عدالت است ( دقت فرمائيد ). و اگر در اين ميان معبودي باشد كه جاي خدا را پر كند ، و ما را در موردي از خدا بي نياز سازد ، قطعا نظام عالم نمي توانست عادل به طور مطلق باشد ، بلكه نظام هر اله بالنسبه به خودش ، و در دايره قضا و علمش عادل بود. و كوتاه سخن اينكه خداي سبحان كه شاهدي است عادل ، شهادت مي دهد بر اينكه معبودي جز او نيست ، اين شهادت را همانطور كه گفتيم با فعل خودش كه همان نظام عالم است ادا مي كند ، و به طوري كه از ظاهر آيه مورد بحث بر مي آيد با قول خودش هم ادا كرده ، و فرموده : شهد الله انه لا اله الا هو. پس آيه مورد بحث در مشتمل بودنش بر ، شهادت خدا بر يكتائي خود ، نظير آيه شريفه زير است ، كه مي فرمايد : لكن الله يشهد بما انزل اليك ، انزله بعلمه ، و الملائكه يشهدون ، و كفي بالله شهيدا.و اما اينكه در آيه مورد بحث فرموده : ملائكه هم شهادت مي دهند بر اينكه معبودي جز خدا نيست ، توجيهش اين است كه خداي تعالي در آيات مكي كه قبل از اين آيات نازل شده ، خبر داده به اينكه فرشتگان ، بندگان محترم خدايند ، و او را در آنچه دستور مي دهد نافرماني نمي كنند ، و هر چه مي كنند به امر او است او را تسبيح نموده و در تسبيح خود شهادت مي دهند به اينكه معبودي جز او نيست